رَبَّنا آتِنا نگاهش را ...
چند وقت پیش بود که یکی از رفقا کتابی در دست داشت که او به امانت نزد من گذاشت. اسم کتاب «رویای نیمه شب» نوشته «مظفر سالاری» ماجرای عشق هاشم، جوانی سنی به دختری از خانوادهای شیعه بود. قلم رمان، بسیار روان و دلچسب بود به طوری که رمان 300 صفحه ای را یک روزه تمام کردم و لذت بردم.ماجرای رمان اگر چه تا حدودی تخیلی است اما در آن ماجراهایی مذهبی و تاریخی گنجانده شده است.
خمیر مایه این رمان ماجرای ابوراجح حمامی است که نویسنده آن بدان شاخ و برگ داده و رمان حاضر را نگاشته است و این قسمت داستان و شخصیت ابوراجح حمامی واقعی است.
به نقل از علامه مجلسی چنین میخوانیم: ابوراجح مردی دوستدار صحابه و معتقد به امامت امام زمان (عج) بود که در شهر حلّه میزیست. حاکم این شهر که مرجان صغیر نام داشت از ناصبیان (دشنام دهندگان به ائمه) بود. وی با شنیدن وصف حال ابوراجح خواست که او را شکنجه کنند تا از اعتقاد خود برگردد. کارگزاران حاکم ابوراجح را تا به حد هلاکت شکنجه دادند تا حدی که تمام دندانهایش ریخت. آنگاه او را از ریسمانی آویخته به بینیاش در تمام شهر گرداندند. وقتیکه حاکم امر به قتل ابوراجح داد، گروهی از بزرگان شهر او را شفاعت کردند و از حاکم خواستند او را به حال خود بگذارد تا بمیرد، چون ابوراجح مردی ضعیفالجثه و پیر و بیمار بود و کسی تصور نمیکرد بتواند از این شکنجه جان سالن به در ببرد. پس مرد عذاب دیده را به حال خود گذاشتند و فردای آن روز مردم شهر دیدند ابوراحج به جوانی رعنا و سالم تبدیلشده است. خود او این کرامت را نتیجه استغاثه از امام زمان و شفا گرفتن از این معصوم میدانست، مردم شهر نیز با دیدن چنین معجزهای به مذهب شیعه گرایش پیدا کردند و حتی حاکم ستمکار از آن به بعد شیوه خود در بیاحترامی به شیعیان را تعدیل کرد.
خواندن و دیدن تیزر کتاب «رویای نیمه شب » خالی از لطف نیست.
دریافت
مدت زمان: 7 دقیقه 6 ثانیه